ران درون ژاکت خود رسیده و موش خاکستری چربی را که خواب بود، کشید.


"Scabbers نام او است و او بی فایده است، او به سختی از خواب بیدار می شود. پرسی یک جغد از پدرم بود که یک پیشو ساخته بود، اما آنها نمیتوانستند منظور من باشند، من به جای Scabbers بودم. "


گوش ران صورتی شد. او به نظر می رسید فکر می کرد او بیش از حد گفته بود، زیرا او به عقب نگاه کرد و از پنجره بیرون رفت.


هری فکر نکرد که هیچوقت نتواند یک جغد را خرج کند. بعد از همه، او تا به حال یک ماه قبل در زندگی اش پولی نداشت، و او به رون گفت: همه چیز در مورد داشتن لباس های قدیمی پوشیدن دادی و هرگز ارائه تولد مناسب نیست. این به نظر می رسید Ron را تشویق کند.


". تا زمانی که هگریده به من گفت، من هیچ چیز در مورد جادوگر یا والدینم یا ولدمورت نفهمیدم"


ران گاز گرفت.


هری گفت: "چی؟"


ران گفت: "شما گفتید که شما می دانید که نام چه کسی است، که هر دو شوکه شده و تحت تاثیر قرار گرفته است. "من فکر می کردم شما، از همه مردم -"


هری گفت: "من سعی نمی کنم شجاع و یا هر چیز، گفتن نام،" من فقط هرگز نمی دانستم که شما نباید. ببینید منظور من چیست؟ من بارها برای یادگیری دارم . من شرط می بندم، "او اضافه کرد، برای نخستین بار چیزی را که اخیرا نگران او بوده، ابراز کرده است. من شرط می بندم که بدترینم در کلاس است."


"شما نخواهید بود تعداد زیادی از افرادی که از خانواده مگلی آمده اند، به سرعت به سرعت یاد می گیرند. "


در حالی که آنها صحبت کرده بودند، قطار آنها را از لندن برد. حالا آنها میدان های گذشته را پر از گاو و گوسفند می کردند. آنها برای یک زمان آرام بودند، تماشای میدان ها و خطوط تلنگر گذشته.


در حدود دوازده سالگی، یک خنده بزرگ در درون راهرو وجود داشت و یک زن لبخند زده و خمیده، پشت صندلی خود را باز کرد و گفت: «هر چیزی از سبد خرید، عزیزم؟»


هری که صبحانه نداشت، پاهایش را بالا می برد، اما گوش های ران دوباره صورتی می شود و او می گوید که ساندویچ ها را می آورد. هری به طرف راهرو رفت


او هرگز پولی برای آب نبات با Dursleys نداشت، و اکنون که جیب هایش با طلا و نقره جفت شده بود، آماده خرید هر بشکه مریخ می شد، اما زن مارماهی را نداشت. هری هرگز در زندگیاش چیزی ندیده بود، آنچه که او انجام داده بود، لوبیای هر عطر Bertie Bott بود، بهترین گلدان دودل، قارچ های شکلاتی، پودر کدو تنبل، کیک پودر، کیک های شیرین بیان و تعدادی چیز دیگر عجیب و غریب بود. نمی خواست چیزی را از دست بدهد، او چیزهای زیادی را به دست آورد و یازده نقره Sucks و هفت برنز Knuts را به زن پرداخت.


رون خندید و گفت: هری همه را به داخل محفظه آورده و آن را روی صندلی خالی گذاشته است.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نشریه طنین عدالت(به زودی) کفي خودروبر مشاوره ازدواج رویا موزیک پاسخ سوالات درسهایی از قرآن cx customer تحقيق و مقالات دانشگاهي فروشگاه بزرگ مچ بند و ساعت هوشمند سام من و عصای موسی ام :) ..::ایستگاه دانلود مداحی ذاکرین کرمان..::*سایت مداحان مطرح استان کرمان*