دامبلدور گفت: "هر کس لحن مورد علاقه خود را انتخاب می کند،" و ما می رویم! "
و مدرسه کمرنگ شد:
"هاگوارتز، هاگوارتز، حجاری وریتی هاگوارتز،
لطفا چیزی را به ما آموزش دهید
آیا ما قدیمی و طاس است
یا جوان با زانوهای ناخوشایند
سر ما می تواند با پر کردن انجام دهد
با برخی چیزهای جالب،
در حال حاضر آنها و پر از هوا هستند،
مگس های مرده و بیت های کتان،
بنابراین چیزهایی را که باید بدانیم، تدریس کنیم
آنچه که ما فراموش کرده ایم را بردار
فقط بهترین کار را بکنید، بقیه را انجام خواهیم داد
و یاد بگیرند تا زمانی که مغز ما تمام شود. "
همه آهنگ ها را در زمان های مختلف به پایان رسانده اند. در نهایت، تنها دوقلوهای ویزلی آواز خواندن همراه با یک راهپیمایی آرام آرام بود. دامبلدور آخرین چند خط خود را با گرز انجام داد و زمانی که تمام شد، او یکی از کسانی بود که با صدای بلند تکان داد.
او گفت، "آه، موسیقی،" چشم هایش را پاک کرد. "سحر و جادو فراتر از همه ما در اینجا انجام! و حالا، وقت خواب. خاموش شما راه رفتن! "
اولین سالهای گریفیندور، پرسی را از طریق جمعیت پرتلاطم، خارج از سالن بزرگ و پله های سنگ مرمر پرستی کرد. پاهای هری دوباره مانند سرب بود، اما فقط به این دلیل که او خیلی خسته و پر از غذا بود. او بیش از حد خواب آلود بود حتی تعجب می کرد که مردم در پرتره در کنار راهرو زمزمه و اشاره به عنوان آنها گذشت، و یا که دو بار Percy آنها را از طریق درب ها پشت پانل های کشویی و حلق آویز پرده پنهان شده است. آنها هق هق پله ها را بالا می کشیدند، جوانه زدن و کشیدن پاهای خود را، و هری فقط تعجب می دانستند که دورتر از زمانی که آنها به توقف ناگهانی آمدند.
یک بسته نرم افزاری از کیسه های راهپیمایی به جلو از آنها در حال حرکت بود و همانطور که پرسی گام به سمت آنها می برد، آنها شروع به پرتاب کردن به او کردند.
پری، "Peeves"، به سال های اول زمزمه کرد. "یک پلی استر". او صدای خود را بلند کرد، "Peeves - خودت را نشان بده".
صدای بلند و بی صدا مانند هوا که از یک بالون بیرون می آید پاسخ داد.
"آیا می خواهید مرا به بارون خونین بروید؟"
درباره این سایت